کد مطلب:313355 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

فرزندان ام البنین
اول از همه، قمر بنی هاشم علیه السلام متولد گردید، و بعد بترتیب: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستی گذاشتند.

فرزندان ام البنین - همگی - در زمین كربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیهاالسلام از طریق عبیدالله بن قمر بنی هاشم بسیار می باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجرای كربلا و بازگشت اسرای آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیهاالسلام او را ملاقات كرد و فرمود: ای بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: ای ام البنین، خدای تعالی تو را صبر دهد كه عباس تو كشته گردید. ام البنین علیهاالسلام فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده. بدین گونه، بشیر خبر قتل یك یك فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیهاالسلام پیاپی از امام حسین علیه السلام خبر می گرفت وی گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه ای كشید و گفت: ای بشیر، رگ قلبم را پاره كردی! و صدا به ناله و شیون بلند كرد.

مامقانی گوید: این شدت علاقه، كاشف از بلندی مرتبه ی او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است كه شهادت چهار جوان خود را كه نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد.

به نوشته ی علامه ی سماوی در ابصار العین: ام البنین علیهاالسلام همه روزه به بقیع می رفت



[ صفحه 66]



و مرثیه می خواند، به نوعی كه مروان - با آن قساوت قلب - از ناله و گریه ی ام البنین علیهاالسلام به گریه می افتاد و اشكهای خود را با دستمال پاك می كرد. نیز هنگامی كه زنها او را با عنوان ام البنین خطاب كرده و به وی تسلیت می داده اند، این ابیات را سرود:



لا تدعونی ویك ام البنین

تذكرینی بلیوث العرین



كانت بنون لی ادعی بهم

و الیوم أصبحت و لا من بنین



أربعة مثل نسور الربی

قد واصلوا الموت بقطع الوتین



تنازع الخرصان أشلائهم

فكلهم أمسوا صریعا طعین



یا لیت شعری أكما أخبروا

بأن عباسا مقطوع الیدین



یعنی ای زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شكاری ندانید، مرا فرزندانی بود كه به سبب آنها ام البنینم می گفتند، ولی اكنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام. آری، من چهار باز شكاری داشتم كه آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه های خود ابدان طیبه ی آنها را از هم متلاشی كردند و در حالی روز را به پایان بردند كه همه ی آنها با جسد چاك چاك بر روی خاك افتاده بودند. ای كاش می دانستم آیا این خبر درست است كه دستهای فرزندم قمر بنی هاشم علیه السلام را از تن جدا كردند؟!



مخوان جانا دگر ام البنینم

كه من با محنت دنیا قرینم



مرا ام البنین گفتند، چون من

پسرها داشتم زآن شاه دینم



جوانان هر یكی چون ماه تابان

بدندی از یسار و از یمینم



ولی امروز بی بال و پرستم

نه فرزندان، نه سلطان مبینم



مرا ام البنین هر كس كه خواند

كنم یاد از بنین نازنینم



به خاطر آورم آن مه جبینان

زنم سیلی به رخسار و جبینم



به نام عبدالله و عثمان و جعفر

دگر عباس آن در ثمینم



یا من رأی العباس كر

علی جماهیر النقد



و وراه من أبناء حیدر

كل لیث ذی لبد





[ صفحه 67]





نبئت أن ابنی اصیب

برأسه مقطوع ید



ویلی علی شبلی و مال

برأسه ضرب العمد



لو كان سیفك فی

یدیك لما دنی منك أحد



حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنكه: هان ای كسی كه فرزند عزیزم، عباس، را دیده ای كه با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر كرار، پدروار، حمله می كند و فرزندان دیگر علی مرتضی، كه هر یك نظیر شیر شكاری هستند، در پیرامون وی رزم می كنند، آه كه به من خبر داده اند كه بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالی كه دست در بدن نداشته است. ای وای بر من! چه بر سرم آمد و چه مصیبتی بر فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت، كدام كس را جرأت بود كه به وی نزدیك شود؟!

فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین علیه السلام نیز، كه از تبار قمر بنی هاشم است، مرثیه ی ذیل را در سوگ جد خود سروده است:



انی لأذكر للعباس موقفه

بكربلاء و هام القوم یختطف



یحمی الحسین و یحمیه علی ظمأ

و لا یولی و لا یثنی فیختلف



و لا أری مشهدا یوما كمشهده

مع الحسین علیه الفضل و الشرف



اكرم به مشهد أبانت فضیلته

و ما أضاع له أفعاله خلف [1] .



و چه زیبا سروده است شاعر بزرگ اهل بیت علیهم السلام مرحوم سید جعفر حلی «ره» در مدح حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام:



وقع العذاب علی جیوش امیة

من باسل هو فی الوقایع معلم



ما راعهم الا تقحم ضیغم

غیر ان یعجم لفظه و یدمدم



عبست وجوه القوم خوف الموت

و العباس فیهم ضاحك متبسم



قلب الیمین علی الشمال و غاص فی

الأوساط یحصد للرؤوس و یحطم



بطل تورث من أبیه شجاعة

فیها انوف بنی الضلالة ترغم





[ صفحه 68]





حامی الظعینة أین منه ربیعة

أم أین من علیا أبیه مكدم



فی كفه الیسری السقاء یقله

و بكفه الیمنی الحسام المخذم



حسمت یدیه المرهقات و انه

و حسامه من حدهن لأحسم



فغدا یهم بأن یصول فلم یطق

كاللیث اذ أظفاره تتقلم



أمن الردی من كان یحذر بطشه

أمن البغات اذا اصیب القشعم



و هوی بجنب العلقمی فلیته

للشاربین به یدان العلقم [2] .




[1] سفينة البحار: مرحوم محدث قمي، ج 6 صفحه ي 133.

[2] سفينة البحار: مرحوم محدث قمي، ج 6 صفحه ي 134.